Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8426 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
predecease
U
قبل از دیگری مردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
demise
U
مردن
to cross the styx
U
مردن
to snuff out
U
مردن
to lose plant
U
مردن
to lie low
U
مردن
pop off
U
مردن
die
U
: مردن
knock off
U
مردن
decease
U
مردن
drop off
U
مردن
gasp out life
U
مردن
go off
U
مردن
pass on
<idiom>
U
مردن
kick the bucket
<idiom>
U
مردن
pass away
U
مردن
to kick off
U
مردن
to join the majority
U
مردن
to come to ones end
U
مردن
expire
U
مردن
perish
U
مردن
perished
U
مردن
perishes
U
مردن
expiring
U
مردن
to bite the dust
U
مردن
to be no more
U
مردن
to be food for worms
U
مردن
to kick the bucket
U
مردن
to hop the perch
U
مردن
to end one's days
U
مردن
expires
U
مردن
to lose one's life
U
مردن
to hand in ones checks
U
مردن
to go west
U
مردن
to give up the ghost
U
مردن
to g. out life
U
مردن
to die in harness
U
مردن
to die or to live
U
مردن یازیستن
to d. from wound
U
از زخم مردن
to d. in poverty
U
درفقر مردن
strave
U
از گرسنگی مردن
To die like a dog .
U
بروزگار سگ مردن
to die in ones shoes
U
ناگهان مردن
starving
U
از گرسنگی مردن
to die hard
U
سخت مردن
ready to die
U
اماده مردن
quail
U
ترسیدن مردن
to starve to death
U
از گرسنگی مردن
to die
[of]
or
[from]
U
مردن
[از]
یا
[در اثر]
electrocute
U
مردن در اثربرق
electrocuted
U
مردن در اثربرق
electrocutes
U
مردن در اثربرق
electrocuting
U
مردن در اثربرق
to die young
U
جوان مردن
tamper
U
ناخنک مردن
dying
U
مردن مرگ
quails
U
ترسیدن مردن
starves
U
از گرسنگی مردن
starved
U
از گرسنگی مردن
starve
U
از گرسنگی مردن
to die without issue
U
بدون اولاد مردن
pass out
U
مردن ضعف کردن
to die of an illness
U
در اثر بیماری مردن
to peg out
[British E]
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
to pass a way
U
مردن نابود شدن
to die a miserable death
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
to snuff it
[British E]
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
to die in ones bed
U
بمرگ طبیعی مردن
to croak
U
مردن
[تحقیر آمیز ]
to d. a matural death
U
بمرگ طبیعی مردن
to die of f.
U
ازقحطی یاگرسنگی مردن
necrosis
U
مردن نسوج زنده
die down
U
روبزوال نهادن مردن
to die of hunger
[thirst]
U
از گرسنگی
[تشنگی]
مردن
d. wish
U
خواهش هنگام مردن
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
the block
U
مردن بوسیله گردن زنی
to bleed to death
U
ازبسیاری خون امدن مردن
to go to the shades
U
مردن سایه دار کردن
to conk out
U
مردن
[تحقیر آمیز]
[اصطلاح]
to d. in one's bed
U
دراثر پیری یا بیماری مردن
predecease
U
پیش ازواقعه معینی مردن
give up the ghost
<idiom>
U
مردن ،دست کشیدن از کار
to die a thousand deaths
U
هزار مرگ و میر مردن
to die a natural death
U
در اثر مرگ طبیعی مردن
the dying father said
U
پدر که درحال مردن بود گفت
i would sooner die than lie
U
مردن را به دروغ گفتن ترجیح میدهم
to die from an injury
[a wound]
U
به علت آسیب دیدگی
[زخمی]
مردن
to die a violent death
U
مردن ناشی ازمرگ غیر طبیعی
short shrift
U
مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
picking
U
پاک مردن سطح فلزات بوسیله محلولهای شیمیائی
d. of macabre
U
تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
to die a dry death
U
مردن بدون انکه علت مرگ غرق شدن یاکشته شدن باشد
third
U
به دیگری
thirds
U
به دیگری
t' other
U
دیگری
tother
U
دیگری
another
U
دیگری
onother's money
U
پول دیگری
at another time
U
در زمان دیگری
others
U
متفاوت دیگری
other
U
متفاوت دیگری
We have no other way (alternative).
U
را ه دیگری نداریم
in turn
<idiom>
U
یکی پس از دیگری
follow suit
<idiom>
U
از دیگری تقلیدکردن
common of pasturage
U
حق چرادرزمین دیگری
at second hand
U
از قول دیگری
consecutively
U
یکی پس از دیگری
heteronomous
U
پیروقانون دیگری
personifies
U
رل دیگری بازی کردن
breach of close
U
تجاوز به ملک دیگری
breach of a close
U
تجاوز به ملک دیگری
assumpsit
U
تقبل دیون دیگری
another
U
کسی
[چیز]
دیگری
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
transplanting
U
درجای دیگری نشاندن
through the grapevine
<idiom>
U
از اشخاص دیگری پرسیدن
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
eye baby
U
دیگری که به او نگاه میکند
release
U
اعراض از حق به نفع دیگری
released
U
اعراض از حق به نفع دیگری
releases
U
اعراض از حق به نفع دیگری
heteronomy
U
پیروی از قانون دیگری
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
alternately
U
تغییر از یکی به دیگری
subtraction
U
کم کردن یک عدد از دیگری
detinue
U
ضبط مال دیگری
personify
U
رل دیگری بازی کردن
personifying
U
رل دیگری بازی کردن
impersonating
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonates
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonated
U
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate
U
خودرابجای دیگری جا زدن
transplants
U
درجای دیگری نشاندن
transplanted
U
درجای دیگری نشاندن
transplant
U
درجای دیگری نشاندن
another kettle of fish
<idiom>
U
کاملا متفاوت از دیگری
transports
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transported
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport
U
انتقال از یک مسیر به دیگری
ratio
U
نسبت یک عدد به دیگری
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
personified
U
رل دیگری بازی کردن
i had no a
U
چاره دیگری نداشتم
i had no a
U
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
predecease
U
مرگ قبل از دیگری
sequentially
U
یکی پس از دیگری به ترتیب
serially
U
یکی پس از دیگری یا در سری
shuffle off
U
بدوش دیگری گذاردن
pestiferous
U
فاسدکننده اخلاق دیگری
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
copycat
<idiom>
U
تقلید از شخص دیگری
to feel for another
U
برای دیگری متاثرشدن
one after a
U
یکی درپی دیگری
metonymy
U
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
it is of a different kind
U
قسم دیگری است
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
let a praise thee
U
بگذارد دیگری تورابستاید
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
reword
U
باواژههای دیگری بیان کردن
vicarious authority
U
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to connect with a flight
U
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
vicariousness
U
خود را به جای دیگری گذاشتن
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
pur autre vie
U
برای مدت عمر دیگری
unless you are otherwise engaged
U
اگر کار دیگری نداری
personator
U
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
rehousing
U
به جای دیگری اسکان دادن
transfusible
U
قابل تزریق در جسم دیگری
to shift a burden
U
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
to t.
U
بحقوق دیگری تجاوز کردن
suffragan
U
تابع منطقه یاقسمت دیگری
transfusable
U
قابل تزریق در جسم دیگری
sublease
U
به مستاجر دیگری اجاره دادن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
be a carbon copy
<idiom>
U
دقیقا مثل دیگری بودن
staged
U
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
augmenter
U
مقداری که به دیگری اضافه میشود
passing off
U
به اسم دیگری معامله کردن
rephrases
U
به طرز دیگری بیان کردن
rephrasing
U
به طرز دیگری بیان کردن
common of piscary
U
حق ماهی گیری درابهای دیگری
new person
<idiom>
U
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
throw down the gauntlet
<idiom>
U
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
drag in
<idiom>
U
پا فشاری روی موضوع دیگری
rub off
<idiom>
U
به شخص دیگری انتقال دادن
multiplicand
U
عددی که در دیگری ضرب شود
ghostwrite
U
بنام شخص دیگری نوشتن
he took a different view
U
نظریه دیگری اتخاذ کرد
Recent search history
Forum search
1
i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1
we drove to visit my parents in Ipswich.
1
die offs
1
In dubio mitius
0
نحوه کار با نرم افزار waze
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com